دانته از عیاشی خسته شده و تصمیم گرفته بود تا مغازه ایی به نام Devil never cry باز کند تا به عنوان یک مزدور به مبارزه با شیاطین بپردازد. پس از مدتی ، فردی اسرارآمیز به نام Arkham وارد مغازه وی می شود و وی را به ملاقت با برادر خود ، ویرژیل دعوت می کند. در ابتدای داستان ، برجی در چند متری دانته سر به فلک کشیده که به به برج آرخام معرفی شد. دانته برای رسیدن به نوک برج برای ملاقات با برادرش تلاش کرد و در راه خود با هیولاهای زیادی رو به رو شد که یکی پس از دیگری توسط فرزند خلف اسپاردا نابود شدند. دانته در خلال ماجراجویی خود ، توسط دختری جوان به نام Lady مورد حمله قرار گرفت. بعدا دانته متوجه می شود که لیدی دختر آرخام است که برای انتقام مرگ مادرش تصمیم گرفته که پدرش یعنی آرخام را نابود سازد. آرخام با ویرژیل ، برادر دوقلوی دانته همکاری می کند و قرار است که گردنبند دانته را از وی پس بگیرند تا بتوانند دنیای شیطاین را با استفاده از برج آرخام برای همیشه باز کنند تا از قدرت کامل اسپاردا استفاده کنند. مادر فرزندان اسپاردا ، برای حمایت از آنها دو گردنبند به آنها داد تا قدرت پدرشان را حمل کنند. ویرژیل طی نبردی بسیار حماسی ، دانته را شکست داده و گردنبند را از وی می دزد و از مهلکه فرار می کند. دانته مرگ را با چشمان خود دید ولی با اینحال از نیمه شیطانی خود کمک گرفته تا خود را بازسازی کند. دانته به سمت قسمت اصلی برج روانه می شود. جایی که ویرژیل باید از گردنبند برای باز کردن دروازه ها استفاده کند. در اینجا توسط Jester ، دلقک مخصوص و نوکر آرخام افشاسازی انجام می شود که هر دو برادر بازیچه دست آرخام شدند. آرخام فقط می خواهد برای مدتی دروازه جهنم را باز کند تا بتواند Force Edge را بدزد. Force Edge شمشیر اصلی اسپاردا بود که هم اکنون نیروی خفته اسپاردا را در خود دارد و صاحب شمشیر می تواند از حداکثر نیروی شیطانی اسپاردا استفاده کند. آرخام می خواهد که یک خدا در زمین باشد! در این بحران ، دانته به سمت دروازه جهنم روانه می شود تا جلوی آرخام را بگیرد ولی لیدی وی را به مبارزه فرا می خواند. دانته نیز طی یک نبرد وی را شکست می دهد و لیدی نیز برای کمک و جبران کارهای خود ، اسلحه قدرتمند خود را به دانته قرض می دهد. دانته به موقع به دروازه می رسد و با آرخامی رو به رو می شود که با استفاده از Force Edge به فرم شیطانی اسپاردا تغییرشکل داده است. نبردی بسیار سخت بین دانته و آرخام شکل می گیرد و دانته در می یابد به تنهایی نمی تواند از پس این هیولای شیطانی بر بیاید. دانته در همین افکار بود که ویرژیل نیز وارد مبارزه می شود و دو فرزند اسپاردا با یکدیگر متحد شده تا آرخام را از پا در بیاورند. آرخام توسط دوقلوها از دنیای شیاطین به بیرون پرت می شود و لیدی به بالا سر پدر خود می رود و انتقام خون مادر را از پدر می گیرد. دانته و ویرژیل از آن سو ، برای گردنبند های خود و Force Edge به مبارزه پرداختند. قدرت هر دو به یک اندازه بود. ویرژیل چابک تر و دانته قوی تر بود. در نهایت ویرژیل از دانته شکست خورده و تصمیم می گیرد که در دنیای شیاطین بماند. Force Edge متعلق به دانته می شود. دانته در انتهای مبارزه تصمیم می گیرد که برادر خود را نجات دهد و یا حداقل گردنبند وی را بگیرد ولی ویرژیل با تکبری که داشت به درون تاریکی سقوط می کند و دانته در نهایت به دنیای انسان ها بر می گردد. دانته برای از دست دادن برادر خود بسیار ناراحت بود. باران می بارید و دانته نیز اشک از چشمانش سرازیر شده بود. دیالوگی ماندگار در اینجا بین لیدی و دانته شکل می گیرد که بسیار زیبا است.
و اینگونه بود که نام مغازه دانته از Devil never cry به Devil May Cry تغییر پیدا کرد.
یکی از عادت های عجیب دانته در قمار با سکه بود و برای انجام هر کاری شیر یا خط می انداخت که البته همانند فیلم های وسترن ، هر دو سوی سکه “شیر” بود و دانته فقط برای سرگرمی از این حقه استفاده می کرد. در غیر این صورت وی فردی کله شق و مستبد بود. اگر قرار بود کاری انجام شود خواه خطرناک خواه بسیار ساده ، وی انجامش می داد! پس از داستان انتقام دانته از Mundus ، ماموریت مهیج دیگری در انتظار دانته بود.
دانته باید به کاراکتر Lucia برای نابودی و شکست Airus کمک می کرد. در ابتدای امر ، مهارت دانته در شکار شیاطین توسط Lucia سنجیده می شود. پس از آزمایش دانته به همراه Lucia به پیش مادرش Matier می روند. Matier توضیح می دهد که طی نبردی که با Sparda همراهی داشته به قدرت وی پی برده است و دریافته که فرزندش دانته نیز خلق و خویی شبیه به پدرش دارد. سپس Lucia به وی پیشنهاد کمک می دهد که دانته طبق معمول با شیر یا خط انداختن به پیشنهاد وی جواب مثبت می دهد! Airus مردی قدرتمند و پول داری است که علاقه زیادی به حکمرانی در دنیا دارد. Airus به نوعی علاقه داشت تا یک خدا در زمین باشد. Lucia تصمیم میگیرد که وی را نابود کند ولی از آنجایی که وی یکی از مخلوقات Airus است به هیچ عنوان قدرت مقاومت در برابر وی را ندارد. Airus تصمیم داشت با پیدا کردن تکه باستانی به نام Arcane شیطان Argosax را بیدار کند تا برای حکمرانی وی بر دنیا کمک کند ولی زهی خیال باطل!
در نبردهای اولیه با Airus ، دانته احساس ضعف می کرد ولی دانته قوی تر از آن چیزی است که فکر می کنید. وی باید Airus را به زمین بزند. Lucia چندین بار به نبرد با Airus در مقر وی یعنی برج Uroboros قیام می کند. دانته هم طبق معمول باید وی را نجات می داد. Arcane در دستان دانته بود ولی از آنجایی که انسانیت دانته بیدار شده بود نمی توانست Lucia را به حال خود رها کند. دانته حاضر شد تا Arcane را با جان Lucia معامله کند ولی دانته پس از معامله به Airus حمله ور می شود. Airus برای فرار خود دانته را در موقعیت بدی قرار داد. دانته باید برای کشتن Airus بین مرگ و زندگی Lucia تصمیم می گرفت. Lucia هم اکنون توسط Airus تسخیر شده بود و به کشتن دانته کمر همت بسته بود. دانته برای نجات دخترک نا امید شده بود که مادر Lucia یعنی Matier سر می رسد و با قدرت جادویی خود ، وی را از بند تسخیر نجات می دهد.
دانته مادر و دختر را رها می کند و به دنبال Airus می شتابد. وی نگرانی از سوی خدا شدن Airus ندارد چون یکی از Arcane ها تقلبی است و وی هنوز چیزی از این مسئله نمی داند! در نبرد نهایی دانته با Airus در برج ، به شدت Airus توسط دانته تحقیر می شود و در نهایت دانته با کلت خود وی را از پا در می آورد. Lucia پس از این حادثه با دانته رو به رو می شود و از وی می خواهد که وی را نیز بکشد تا مبادا او نیز به یک شیطان همانند وی تبدیل شود ولی دانته از اینکار امتناع می ورزد که ناگهان دروازه های جهنم باز می شوند. Lucia تصمیم میگیرد که به داخل جهنم وارد شود تا دروازه را از داخل قفل کند ولی دانته جلوی وی را با شیر یا خط انداختن می گیرد و خود وارد دنیای شیاطین می شود. Argosax در حال قیام کردن بود و دانته باید به سرعت وارد عمل می شد.
بعد از ورود دانته به دنیای شیاطین ، Arius دوباره به زندگی بر می گردد ولی کماکان ضعیف است. Lucia تصمیم می گیرد اینبار کار نیمه تمام خود را کامل کند و موفق نیز می شود. از آن سو ، دانته نیز Argosax را طی نبردی سخت نابود می سازد ولی دروازه های جهنم بسته می شود و دانته به درون دنیای شیاطین با موتورسیکلت معروف خود می راند. در اینجاست که کاشت روایی نهایی دیده می شود. لوسیا نگران دانته بود و اثری از وی در این دنیا دیده نمی شد. مادر وی به او خاطر نشان می کند که دانته همانند پدرش قوی و قدرتمند است. می تواند از پس خودش بر بیاید. Lucia سکه تقلبی دانته را بر روی زمین پیدا می کند و دو طرفش را امتحان می کند و در میابد که دانته چه شخصیتی داشته .
داستان بازی "شیطان هم میگرید" با حمله یک زن ناشناس به نام "تریش"[۱۰] به دفتر کار دانته (قهرمان بازی) آغاز میشود. دانته که تحت تاثیر مهارتهای تریش قرار گرفته به او میگوید که شغل او شکار هیولاها و شیاطین است تا به این وسیله بتواند انتقام مرگ مادر و برادر خود را از آنها بگیرد.[۱۱] تریش برای دانته شرح میدهد که عامل اصلی مرگ برادر و مادر دانته، امپراتور شیاطین "لرد موندوس"[۱۲] میباشد و اکنون قصد بازگشت دارد.[۱۳] در این قسمت تصویر بازی دانته و تریش را نشان میدهد که وارد قلعه عظیمی شدهاند، اما تریش به سرعت از یک دیوار بزرگ بالا رفته و دانته به تنهایی باید ماجراجویی خود را ادامه دهد.