بازی کده

درمورد بازی

بازی کده

درمورد بازی

داستان بازی Resident evil ziro

ایول صفر

در سال ۱۹۸۸، و پس از کشف نهایی ویروس تی، اوزول ای اسپنسر دستور قتل دانشمند برجسته شرکت آمبرلا، جیمز مارکوس را صادر کرد. ویلیام برکین و آلبرت وسکر که از شاگردان مارکوس بودند، ماموریت این قتل را برعهده داشتند.

آن دو مارکوس را کشتند اما، زالوی ملکه وارد بدن مارکوس شد و مانع از مرگ وی شد. این رخداد از چشم برکین و وسکر پنهان ماند. پس از ده سال و در سال ۱۹۹۸، مارکوس توسط زالوی ملکه، به شکل کامل احیا شد و به تلافی حرکت اوزول ای اسپنسر، تصمیم به انتقام از شرکت آمبرلا گرفت. او بدین منظور، ویروس تی را در کوهستان آرکلی شایع ساخت و رفته رفته این حرکت او، کوهستان را به طغیان کشاند.

کوهستان آرکلی، مدخل ورودی به شهر راکون و مکانی است عمارت اسپنسر در آن قرار گرفته است. پس از شیوع ویروس تی، موجودات زنده به زامبی تبدیل می‌شدند و رخدادهای ناگواری را برای ساکنان کوهستان آرکلی رقم می‌زدند. این رخدادها، سبب شد تا تیم براووی گروه استارز، به عنوان نخستین تیم، مامور تحقیقات در رابطه با این رویدادهای ناگوار باشد. آلبرت وسکر که رئیس گروه استارز بود، پیش از این، با ویلیام برکین به توافق رسیده بود تا از آمبرلا جدا شوند و مستقل از این شرکت فعالیت کنند. از این رو، وسکر در این فکر بود تا از انتقام‌گیری مارکوس، به سود خود استفاده کرده و از این شرکت جدا شود. فرستادن تیم براوو و پس از آن تیم آلفا، در جهت رسیدن به این هدف و سنجش مخلوقات ویروس تی، توسط زبده‌ترین افراد بود

داستان بازی resident evil 2

ایول دو

ویلیام برکین، دانشمند برجسته شرکت آمبرلا سرانجام موفق به کشف ویروس جی شد. او و آلبرت وسکر درتلاش بودند تا از شرکت آمبرلا جدا شده و فعالیت خود را به شکل مستقل از این شرکت پیگیری کنند. در همین راستا، برکین مایل بود تا ویروس کشف شده توسط خود را، به ارتش ایالات متحده بفروشد. اوزول ای اسپنسر از این ماجرا با خبر شد و کریستین هانری را مامور ضبط ویروس جی، برای شرکت آمبرلا انتخاب نمود. هانری نیز با فرستادن هانک به شهر راکون و آزمایشگاه زیرزمینی آمبرلا در این شهر، او را مامور بازپس گیری نمونه‌های ویروس جی قرار داد. هانک یک نظامی زبده بود. او و تیمش، پس از ورود به آزمایشگاه ویروس را طلب کردند اما پس از یک درگیری، مجبور به تیراندازی به ویلیام برکین شدند و نمونه‌های ویروس جی و تی را ضبط کردند. برکین یک نمونه از ویروس جی را که دراختیار داشت به خود تزریق کرد و در ادامهف با جهش‌های ژنتیکی گسترده‌ای مواجه شد. جهش‌هایی که ساختار او را دچار تغییرات گشترده‌ای نمود. او در پی انتقام از هانک و تیم او برامد و در جریان این کار، به صورت تصادفی، ویروس تی در فاضلاب آزمایشکاه و اندکی بعد در فاضلاب شهر راکون شیوع یافت. این رخداد سبب شد تا در مدت زمان بسیار کوتاهی، همه موجودات زنده و شهروندان شهر راکون، به زامبی تبدیل شوند و رفته رفته اندک شهروند سالمی بود که مورد گزش زامبی قرار نگرفته باشد. بدین ترتیب، شهر راکون دچار یک طغیان عمومی شد.

داستان بازی رزیدنت ایول ۲ در ۲۹ سپتامبر ۱۹۹۸، یعنی دو ماه و پنج روز پس از رویدادهای رزیدنت ایول ۱ می‌باشد. پس از طغیان شهر راکون و در این زمان دو شخصیت وارد ماجرا می‌شوند: پلیس تازه کاری به نام لیان اسکات کندی که اولین روزهای کارش را سپری می‌کند بی خبر وارد شهر شده و با یک زامبی نیمه جان روبرو می‌شود. بعد از میان بردن آن به ششکل اتفاقی با دختری جوان به نام کلر ردفیلد آشنا می‌شود. کلر، خواهر کریس ردفیلد، و یک دانشجوی ۱۹ ساله‌است که برای دیدن برادرش به شهر راکون آمده‌است. هر دو با اتومبیل پلیس در حال فرار از منطقه هستند که ناگهان یک زامبی که در عقب خودرو بیهوش بوده سر بر میاورد و با آنها درگیر می‌شود لیان ترمز شدیدی می‌کند و زامبی به بیرون پرتاب می‌شود اما یک کامیون با سرعت در تعقیب آنهاست و سعی در از بین بردن آنها دارد لحظه کوتاهی قبل از این که کامیون به اتوموبیل برخورد کند لئون و کلر به بیرون می‌پرند و از اینجا دو کاراکتر بازی از هم جدا می‌شوند و قرار ملاقات خود را در ساختمان اداره پلیس راکون سیتی می‌گزارند. لیان و کلر به گونه‌ای متفاوت خود را به اداره پلیس شهر راکونR.P.D رساندند.

کلر ردفیلد

کلر پس از ورود به ساختمان پلیس، همانی را می‌بیند که انتظارش را داشت، ساختمان پلیس نیز در تسخیر زامبی‌ها است و پلیس‌ها و افسرها، خود به خون آشام تبدیل شده بودند. کلر در جستجوی برادرش بود که در این زمان او با یک افسر پلیس به نام ماروین براناف ملاقات می‌کند، ماروین از چگونگی شیوع ویروس در اداره پلیس با کلر صحبت می‌کند، و به کلر می‌گوید که کریس در این باره به آنها هشدار داده بود. کلر خود را به دفتر گروه S.T.A.R.S رسانده و بر روی میز کار برادرش یک دفترچه از او را پیدا می‌کند، که در اینجا متوجه می‌شود که برادرش از شهر خارج شده‌است. کلر در ادامه با شری برکین، دختر ویلیام برکین رو به رو می‌شود. شری که یک دختر بچهٔ کوچک است در آغاز از کلر ترسیده و از او فرار می‌کند. با پیشبرد بازی شری با کلر همرا می‌شود و برای خروج از شهر با هم، تلاش می‌کنند. کلر و شری خود را به آزمایشگاه فوق محرمانه آمبرلا در شهر راکون که در اعماق زمین بود رساندند و با دنیایی جدید در زیر خاک آشنا شدند. کلر در ادامه با ویلیام برکین که پس از تزریق ویروس G (که خودش آن را کشف کرده بود)  به خودش، به یک هیولا تبدیل شده بود رو به رو شد و با او مبارزه کرد و او را برای بار نخست شکست داد، اما این پایان ماجرا نبود و کلر چندین بار دیگر نیز با او مبارزه کرد. هر بار ویلیام یک مرحله تکامل یافته تر و خطرناک تر از گذشته می‌شد. در نهایت کلر موفق شد تا این هیولا را که دیگر بسیار بزرگ و ترسناک شده بود را نابود کند.در پایان، کلر، شری و لیان که پیش از او در قطار بودند، از شهر خارج شدند.

لیان اس کندی

لیان از یک ورودی دیگر خود را به ادارهٔ پلیسی می‌رساند که قرار بود از آن پس در آنجا خدمت کند. ولی او در آغاز ورود خود به اداره پلیس با زامبی‌ها روبه رو شد، همکارانش به خون آشام تبدیل شده بودند. با پیشبرد بازی، لیان برای نخستین بار با ایدا وانگ رو به رو می‌شود. ایدا از طرف یک سازمان نا مشخص، ماًمور شده بود تا به هر شکل ممکن ویروس G را پیش از نابودی شهر به دست بیاورد. ایدا به لیان به گونه‌ای دیگر وانمود کرد که برای پیدا کردن دوستش، ((جان)) وارد اداره پلیس شده و از لیان درخواست کمک کرد. لیان از همهٔ رویدادهایی که در شهر رخ داده بود و از جریان ویروس‌ها بی اطلاع بود. او فقط یک پلیس تازه کار بود. آن دو در تلاش برآمدند تا از شهر خارج شوند. با پیشبرد بازی ویروس G به دست لیان می‌افتد و ایدا آن را از لیان طلب می‌کند. در این زمان آنت برکین (همسر ویلیام و مادر شری برکین، که پژوهشگر آمبرلا نیز بود) به طرف آن دو تیر اندازی می‌کند و بعد خودش می‌میرد، ایدا پس از تیر اندازی در حال سقوط بود که توسط لیان از سقوط نجات یافت، اما با اصرار ایدا، دست لیان را رها و سقوط کرد. لیان نیز ویروس را به پایین پرتاب کرد. در ادامه لیان پیش از راه اندازی قطار با آخرین هیولا رو به رو می‌شود. پس از چند لحظه از گذشتن نبرد، زنی نامشخص یک پرتابگر راکت دستی برای لیان می‌اندازد و لیان به کمک آن، هیولا را نابود می‌کند. آن زن ایدا بود و لیان متوجه شد که ایدا زنده‌است و ویروس G را نیز به دست آورده‌است. لیان با راه اندازی قطار با کلر و شری از شهر خارج می‌شوند.

داستان بازیresident evil 1


ایول یک


بازی در 24 ژولای 1998 آغاز میشود...

اعضای تیم Alpha S.T.A.R.S برای یافتن اعضای تیم براوو که در حین تحقیق و بررسی در مورد جسد ها و موجودات عجیب متعدد در کوهستان های آرکلی گم شده اند به آنجا میروند.

اعضای تیم آلفا متشکل از شش نفر از بهترین اعضای استارز بودند:
آلبرت وسکر|فرمانده اصلی
براد ویکرز|خلبان
جوزپ فراست|سرپرست تعمیرات و کارهای فنی
بری برتون|پشتیبانی و مسئول اسلحه
کریس ردفیلد|تیرانداز ماهر
جیل ولنتایـن|امنیت و قفل شکن

اعضای گروه آلفا بعد از مشاهده دودی که از جنگل بیرون می آید فرود میایند و سرگرم بررسی و جستجو میشوند.جوزپ فراست جسد خلبان تیم براوو را پیدا میکند اما در همین لحظه توسط سگ های وحشی که رفتاری غیرعادی داشتند کشته میشود.براد ویکرز با دیدن این صحنه سریعا با هلیکوپتر تیم فرار می کند.
سگ ها به سمت جیل حمله میکنند.جیل از این صحنه شوک شده بود و خشکش زده بود که در همین لحظه کریس ردفیلد سگ هایی که قصد حمله به جیل را داشتند را میکشد.سپس چهار نفر باقی مانده یعنی آلبرت وسکر ، بری برتون ، کریس ردفیلد و جیل ولنتایـن با سرعت به عمارت اسپنسر فرار میکنند در حالی که نمیدانند چه چیزی انتظارشان را میکشد...


آنها به سرعت به داخل عمارت میروند و در عمارت را میبندند تا سگ ها نتوانند به آنجا نفوذ کنند. ناگهان متوجه ناپدید شدن بری میشوند. 
به قسمتی از مکالمات آنها توجه کنید : 

-جیل : چه اتفاقی داره میفته ؟!
-کریس : بری ! بری کجاســت؟! 
-وسکر : وای ! من متاسفم ... شاید اون... 
-جیل : نه... نه ... 
ناگهان صدای شلیکی شنیده میشود. کریس داوطلب میشود که به بررسی صدا بپردازد. کاپیتان وسکر قبول میکند و میگوید من و جیل هم همینجا میمانیم.

-جیل : کریــس ... مراقب خودت باش... 

کریس درب اتاق را باز میکند و بعد از عبور از اتاق ناهار خوری به انتهای راهرو میرود.ناگهان با منظره ای حال به هم زن و زننده و البته ترسناک برخورد میکند! یک زامبی در حال خوردن یک جسد است !


(اولین حضور زامبی ها در سری RE !)

زامبی متوجه کریس میشود و به طرف او میاید.کریس با چاقوی خود او را از بین میبرد.
بعد از از بین بردن زامبی به بررسی جسد میپردازد.


اگر بازی را با جیل بروید در مبارزه با این زامبی از تفنگ هم برخوردار هستید!

پس از بررسی متوجه میشود جسد متعلق به Kenneth از تیم براوو است.
او برای گزارش دادن این اتفاق به هال برمیگردد.
اما اثری از وسکر و جیل نیست! او آن هارا صدا میزند ولی خبری از آن ها نیست !
ناگهان او تفنگ جیل را روی زمین میبیند! آن را بر میدارد و به طبقه بالا میرود...

او پس از مبارزه با چندین زامبی به جستجو در طبقه بالا می پردازد.او وارد تک تک اتاق ها میشود تا شاید اثری از جیل و وسکر پیدا کند...
ناگهان بعد از وارد شدن به یک اتاق اسپری فلفلی به صورت او پاشیده میشود و به شدت چشم او را میسوزاند ! او ابتدا فکر میکند یک زامبی این کار را کرده است ولی متوجه میشود کسی که که اسپری فلفل را به سوی او پاشیده است یک دختر وحشت زده است!
دختر متوجه اشتباه خود میشود و معذرت خواهی میکند.اسم دختر ربکا چمبرز از تیم براوو است.
دختر بعد از معرفی خود از کریس میپرسد آیا میخواهد کمکش کند؟

کریس به جستجوی خود ادامه میدهد چند معما را حل میکند.ناگهان کتابی را پیدا میکند که در همین لحظه یک زامبی از داخل کمد او را غافل گیر میکند.
کریس بعد از مبارزه با زامبی به مطالعه ی کتاب می پردازد.کتاب دفتر خاطرات روزانه ی یک پرستار است که در آنجا کار میکرده است ! حال کریس با خواندن کتاب دگرگون میشود ! این کتاب نشان میدهد که این پرستار چگونه در طی زمان به یک هیولا تبدیل شده است !
او در حین جستجوی خود با پیانویی برخورد میکند که در واقع یک کلید است اما کریس نمیتواند با آن کار کند.
ناگهان ربکا به آنجا میاید.و مشغول ور رفتن با پیانو میشود.


کریس به بررسی اتاق ها ادامه میدهد ناگهان سگی از پنجره به داخل میاید ولی کریس آن را میکشد.
سپس بعد از پیدا کردن کلیدی دیگر نا امیدانه به بررسی خود ادامه میدهد...
کریس در ادامه بررسی خود یکی از اعضای تیم براوو را پیدا میکند.او بسیار زخمی است.ریچارد برای کریس تعریف میکند که یک مار گنده (Yawn ) در این اطراف است.کریس بیسیم ریچارد را میگیرد و به مبارزه با اولین باس بازی میرود.
کریس با هزار زحمت Yawn را میکشد ولی وقتی که میخواهد جسد مار را ترک کند تلو تلو می خورد و بی هوش به روی زمین میفتد.
وقتی چشمانش را باز میکند ربکا را میبیند.ربکا توضیح میدهد که مار کریس را به شدت زخمی کرده بود.
کریس باز هم به بررسی خود ادامه میدهد.
پس از حل کردن چند معما و کشتن تعداد بسیاری زامبی به پشت عمارت میرود.نظر او به خانه ی کوچک متروکه ای جلب میشود و برای بررسی به آنجا می رود.اما ناگهان لیزا تروور به او حمله میکند ! کریس سعی میکند او را از بین ببرد اما نمیتواند.پس به عمارت فرار میکند.(لیزا در نسخه اصلی وجود ندارد ولی او را در نسخه remake میبینیم)
در ادامه ی جستجو کریس به یک استخر میرسد که کوسه ای وحشی به او حمله میکند (Neptune F003 ). بعد از مبارزه با نپتون به مبارزه با باس بعدی یعنی Plant 42 میپردازد.ربکا با محلولی که در آزمایشگاه درست کرده بود با کمک کریس گیاه را از بین میبرد.
کریس در ادامه جستجوی خود با وسکر برخورد میکند و وسکر به او دستور میدهد که به بررسی ادامه دهد.
در ادامه کریس با هانتر برخورد میکند و در طول مبارزه ای سخت آن را از بین میبرد.
سپس کریس با Enrico Marini فرمانده تیم براوو برخورد میکند.انریکو شخصی که عامل این اتفاقات است را میداند اما در لحظه ای که انریکو میخواست اسم شخص را بگوید توسط گلوگه تفنگی که از نقطه ی نامعلومی شلیک شده بود کشته میشود.
کریس بهت زده میشود و کمی به وقایع اتفاق افتاده شک میکند.
کریس در ادامه به آزمایشگاه اصلی میرسد و به سراغ کامپیتور اصلی میرود . بعد از بررسی مدارک آمبرلا به یک عکس برخورد میکند.عکسی که تمام وقایع را آشکار میسازد...
عکس مربوط به سازندگان ویروس T است.کریس در کمال تعجب آلبرت وسکر را در کنار سازندگان میبیند.
و اینجاست که تمام وقایع برای او روشن میشود.
پس به سرعت به راه خود ادامه میدهد چون که میداند دوستانش در خطر هستند.
ولی ناگهان وسکر کلت خود را به کریس نشانه میگیرد...
وسکر درباره ی تایرانت به کریس میگوید و در نهایت تایرانت را آزاد میکند تا کریس را از بین ببرد !
اما Tyrant اول از همه به وسکر حمله میکند و او را میکشد ! سپس به مبارزه با کریس میپردازد . کریس با زحمت فراوان او را میکشد.

سپس با کمک ربکا به دنبال جیل میروند و او را که زندانی شده بود نجات میدهند.
خلبان تیم آلفا از عذاب وجدان خود به عمارت برمیگردد تا دوستان خود را سوار کند.
کریس ، جیل ، ربکا و بری با سرعت به پشت بام میروند تا به هلیکوپتر بپیوندند در لحظه ای که کریس میخواهد سوار شود ناگهان تایرانت به پشت بام برمیگردد و راه کریس را سد میکند! بله تایرانت زنده شده بود و دیگر به گلوله حساسیتی نداشت ! جیل و کریس از هر نقطه به او شلیک میکنند ولی فایده ای ندارد ! آنها کم کم نا امید میشوند که ناگهان براد ویکرز از هلکوپتر خود برای آنها یک Rocket Luncher میندازد ! کریس لانچر را برداشته و به طرف تایرانت شلیک میکند...
و بالاخره تایرانت نابود میشود.آنها سوار هلکوپتر میشوند تا از این عمارت جهنمی بروند...

عکس تمام باس های بازی Resident evil بخش 5{بخش پایانی}

gold  tyrant

javier  hidaigo

tyrant_t_103 mass  produced  type

{بی عکس:nosferatu}

malacoda

uroboros  test  subject


suspended:بی عکس

PST

parasite  super  tyrant

durga

scarmiglione

{بی عکس:vulcan  blubber}

hilda  hidalgo

al  lester

u_8

alligator

v_complex

{بی عکس:zombie  elephant}

centurion

zombie  lion

unknown

grave  digger

gulp  worm

stinger

pluto

huge  plant

Giant Leech

giant   leech

giga   bite

{بی عکس :vulcan   blubber}

infected     bat

Giant Black Widow

giant   black   widow

{بی عکس :giant   sweeper}

{بی عکس :neticia}




عکس تمام باس های بازی Resident evil بخش 4

popokarimu

tyrant   091

hypnos _t  type

jack  norman

scagdead

pedro  fernanaez

ndesu

black  tiger

nyx

G

ogroman

iluzija

morpheus  D .duvall

brzak

draghignazzo

tyrant   c


پایان بخش 4